آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

در وانفسای بلوای دیروز ما در امر ماکارونی خوردن و نانای کردن به استقلال کامل رسیدیم!

دیروز با همه جیغ و دادها و بهانه گیریها و گریه زاریها در برگیرنده دو تا از اولین های شیرین هم بود. یکی اینکه ما سر پا و ایستاده بدون تکیه به جایی نه تنها حسابی قر به کمر دادیم بلکه دستهایمان را هم در هوا تکان داده و پاهایمان را هم خم و صاف مینمودیم و بدین ترتیب اولین جلسه انجام حرکات موزون مستقلانه و کامل و سراسری را تجربه نمودیم که لازم است بگوییم: آخ جون! آخ جیگر! آخ عسل! آخ قرتی ! و دیگر اینکه در راستای ایجاد تنوع در برنامه غذایی و به نیت شکانده شدن اعتصاب غذای دختر گلی مامان در اقدامی انتحاری یه فقره ماکارونی فرد اعلای پر و پیمان درست کردند که دختر خانم لطف کردند مقادیری  هر چند اندک از ماکارونی را بلعیدند! که لازم است باز هم بگ...
26 مرداد 1392

دختره اینجا نشسته، زاری میکنه، گریه میکنه، از برای چی آخه؟

روز جمعه 25 مرداد ما هم برای خونه و هم برای راه پله و پارکینگ ساختمان کارگر برای نظافت  داشتیم . بسی با بابا تلاش کردیم که کمترین خللی در برنامه روزانه دختر گلی ایجاد نشه ولی دخترمون امروز رو goog mood (معادل فارسی درست درمون این اصطلاح رو واقعا  بلت نیستم! ) نبود که نبود.  با بهانه، بی بهانه، کم کم و یا یه دفعه ای ، راستکی یا اشک تمساحی ،با دلیل یا بی دلیل، خلاصه که امروز فقط جیغ زدی و گریه کردی و داد و بیداد و بد اخلاقی کردی.  تغییر دکوراسیون دادیم تا کمی فضای بازی و ورجه وورجه ات رو باز تر کنیم . شما هم حالا به میز تی وی و همه بند و بساطش دسترسی داری. بهت اجازه دادیم هر بلایی دلت خواست سر وسایل الکترونیکی بیاری. گف...
26 مرداد 1392

فقط برای تو؟! نه نه! فقط برای غذا خوردن تو!

در راستای تلاشهای مذبوحانه دائمی مامان برای غذا خوراندن، شیر خوراندن و داروخوراندن  به شما هر چند وقت یکبار ادوات و تجهیزاتی خریداری میشه در حدی که الان یه جورایی  تو خونه مون واسه خودمون یه مجموعه دار به حساب می آییم ! آخرین بار یکشنبه 6 مرداد رفتیم براتون اینا رو همراه با یک تاب برقی که صندلی غذا  هم میشه خریدیم به امیدی که  مجموعه این وسایل  حتی یک اپسیلون بتونه خوراندن انواع چیزهایی که باید بخوری رو تسهیل کنه البته از اونجایی که مگه میشه رفت بیرون ولی جی جی می جی واسه دختر گلی نخرید؟! اینا رو هم براتون خریدیم خانوم خانوما  بعد هم از اونجایی که من و شما خیلی بیرون نمیریم و اونروز از قضا...
25 مرداد 1392

یکی از منظره های دلپذیر صبحگاهی در خانه های نی نی دار

سر صبح وقتی مامان بیدار میشه و یه کم جمع و جور میکنه و یه چیزایی رو میزاره داخل سینک ظرفشویی همان صحنه وقتی شازده خانم بیدار شده و لطف کرده یه کوچولو از صبحانه مخصوص مامان پز میل کرده البته بر همگاه واضح و آشکار است که اینها گوشه بسیار کوچکی از ظرف و ظروف و ریزه میزه های مورد استفاده قرار گرفته میباشد و الا که چه کسی ست که نداند برای یک وعده غذاخوردن نی نی ها باید کل خانه و آشپزخانه کن فیکون گردد؟! الهی زنده و سلامت باشند و کن فیکون کنند و البته کمی غذا هم بخورند! ...
24 مرداد 1392

مقدار غذا و خواب لازم برای نی نی های یازده ماهه

تو سایت بی بی سنتر (www.babycenter.com) که یکی از معتبرترین وبسایت های اطلاعاتی و آموزشی و علمی و تجربی در دنیاست این دو تا جدول رو برای خواب و مقدار غذای لازم نی نی های یازده ماهه پیدا کردم و به  این نتیجه رسیدم  که  به نظر میاد در مورد غذا ما اشتباه راهنمایی میشیم و میشه واقعا کمتر سخت گرفت. گفتم شاید به درد بقیه مامانها هم بخوره. پیش به سوی زندگی آسانتر! مطالب اصلیش رو سبز کردم. Age Nighttime Sleep Daytime Sleep * Total Sleep 1 month 8 8 (inconsistent) 16 3 months 10 5 (3) 15 6 months 11 3 1/4 (2) 14 1/4 9 months 11 3 (2) 14 ...
23 مرداد 1392

آدرینای طوطی سخنور و آوازه خوان!

هر کلمه و صوتی رو تقلید میکنه! به یه شکلی و به یه نوعی برای خودش الفاظ و اصوات رو تقلید میکنه . مثلا میگم "بریم" میگه "بری" میگم " یخچال" میگه " یخی" میگم "بچه" میگه " بچ" یعنی اول لفظ رو تقریبا به عینه ادا میکنه ولی آخر لفظ رو یا حذف میکنه یا با تغییر تلفظ میکنه ولی میدونید قشنگترین تکرار و تقلیدش چی بود که نصفه شبی اشکم رو در آورد؟ یه شب از اون شبایی که موقع لالا و بعد از کارهای خواب و کرم بازی و چی و چی برای بار دوم در عرض کمتر از یک ساعت تصمیم گرفته بود نازنینم دستشویی بزرگ کنه بعد از دفعه آخر و به رسم همیشگی مراسم پوشک کنان که کلی بازی و شادی و خنده  و قربان صدقه و زیارت پاهای خوشگل کوچولوشو داریم مثل همیشه نازش کردم ...
22 مرداد 1392

شیرین کاری روز 20 مرداد 92!

تا الان فکر کنم بر کسی پوشیده نمانده باشه که آدرینا دختر خیلی خوش خوراکی نبوده و برای غذا خوراندن بهش مامان بیچاره به کمک بابا چه روشها و اداها و اصولها و ... رو به کار نبسته تا دخترش بهتر غذا بخوره در این راستا ما از هر وسیله ای- یعنی واقعا هر وسیله ای که بهش فکر هم نتونید بکنید ! - استفاده میکنیم برای پرت کردن حواس آدرینا و نمایش و جلب توجهش تا اون وسط مسطا بتونیم یه قاشق غذا بگذاریم دهنش. از کش سر و گل سر مامان بگیر تا در قوطی و قطره چکان و گوشت کوب و مثلا یه جعبه دارو که توش چیزهای ریختیم که صدا بده و در قوطی شیر خشک  و انواع قاشق و نوارهای پارچه ای و ... چه و چه. یعنی اصلا یکی از درگیریهای فکری هر روزه  من یافتن وسایل جدیدی ...
21 مرداد 1392

آدرینا برای اولین بار رفته بود تولد مامان بزرگش!

آدرینای ما تو دار دنیا فقط یک مامان بزرگ داره مادر و پدر بابا مهدی و پدر مامان الهه هر سه  سالها پیش به رحمت خدا رفتند و آدرینا مونده با تنها خویشاوند از نوع پدر بزرگ - مادر بزرگ که همانا مادر مامان الهه هستند. ما همیشه از خدا خیلی میخواهیم که خدا ایشون رو برامون حفظ کنه به هزاران دلیل از جمله مهمترین هاش که اتفاق خیلی هم ساده هست و اصلا پیچیده نیست اینه که مثل همه که عزیزانشون رو دوست دارند ما هم ایشون رو دوست داریم و طبیعتا دوست داریم همیشه زنده و سلامت باشند . ولی از شما چه پنهان علی الخصوص خیلی غصه میخوریم که دختر ما تنها چشمه محبت از جنس مادر بزرگ -پدر بزرگ رو خدا نکرده از دست بده و نتونه از یه همچین موهبتی برخوردار بشه. القص...
20 مرداد 1392

20 روز تا تولد یکسالگی!

بالاخره پس از سبک سنگین کردنهای فراوان و شور و مشورت با آگاهان و صاحبنظران و تبادل نظر بین مامان و بابا و ...تصمیم گرفتیم چشن تولد یکسالگی دخترمون رو برگزار کنیم. از نظر اینکه بچه خودش درک درستی از مناسبت نداره و خیلی شلوغ میشه و حتی چند روزی شاید آدم نتونه به اصل مطلب که خود بچه ست برسه تردید داشتیم که بگیریم یا نه نهایتا تصمیم گرفتیم با تمهیداتی ریسک اذیت شدن دلبندمون رو به حد اقل ممکن برسونیم و از خدا هم خواهش میکنیم کمک کنه که دخترمون دچار عارضه یا خدا نکرده کسالتی نشه که بهش سخت بگذره. پس پیش به سوی تهیه و تدارکات با حد اکثر سرعت چون همش بیست روز مونده تا تولد البته تولد دختر ما سال پیش 5 شنبه افتاده بود و قاعدتا تولد یکسالگیش ب...
20 مرداد 1392

آدرینا و اولین آثار هنری به تاریخ روز جمعه 17 مرداد

امروز کاغذ و خودکار گذاشتم دم دستش اول حسابی بر انداز کرد  بعد طبق معمول مقداری خودکار و کاغذ تشریف بردن داخل دهان مبارک برای شناسایی بیشتر بعد که مامان گرفتشون گریه ای سر دادیم که بیا و ببین ولی مامان از رو نرفت و کمی با خودکار روی یک کاغذ خط خطی کشید و چیز نوشت آدرینا هم خوب دقت میکرد  و با خودش میگفت: إ ؟!  اینجوریه؟! پس اونم شروع کرد به کار  و نتیجه اش شد این شکلی: (اولین خط خطی های دختر گلی و البته سوال دو پهلوی مادر هم در همین کاغذ که بعدا ثبت گردید) البته آدرینا نشون داد که برعکس مامان و باباش به تتوی بدن هم بی علاقه نیست و دست و پاهاشم نقاشی کرد  ولی انقدر وروجک شده که نذاشت یه ...
19 مرداد 1392